به گزارش قدس آنلاین، درست است که بنده، هنوز هم کمی در نوشتن یادداشتهای کوتاه مشکل دارم؛ یعنی اصولاً جزو آن دسته از آدم هایی هستم که ممکن است روزها و هفتهها، لام تا کام حرف نزنند؛ اما وقتی بناست حرف بزنند، میخواهند تلافی تمام آن سکوتهای طولانی را در یک ساعت در بیاورند! بگذریم. خلاصه، شاید یادداشت کوتاه نوشتن برایم سخت باشد، اما دلم نمیخواهد و بنا نیست حرف مفت بزنم! پس به این جمله حقیر دقت بفرمایید: «مشکل اصلی ما مردم معیشتی نیست؛ معرفتی است!»
بیایید با هم روراست باشیم! آیا به نظر شما، این جمله اخیر از مصادیق حرف مفت نبود؟! آیا این حرف، حرف آدمهای شکم سیر نیست؟! وگرنه چرا، معمولاً در ۹۰درصد کشورها، ۹۰درصد جرم و بزهکاریها در مناطق پایین شهر و فقیر نشین جامعه رخ میدهد؟ مگر در روایات خودمان نمیگویند و نشنیدهایم که: فقر که از در وارد شود، ایمان از پنجره خارج میشود. مگر قدیمیهای خودمان نمیگفتند که: شکم گرسنه دین و ایمان ندارد و سرش نمیشود. آدم وقتی کرایه خانهاش عقب بیفتد، فرهنگ کیلویی چند است؟ میشود به جای پول شمردن برای صاحبخانه، تعداد قوای نفس از نظر حکیم ابنسینا را برایش برشمرد؟ چند روز پیش، در یک مسیر نسبتاً طولانی سوار ماشینی شدم که رانندهاش معلم آموزش و پرورش بود. میگفت قسط بدهکاریهایم از حقوق ماهانهام بیشتر است. یعنی وقتی سر ماه حقوق میگیرم، اگر همه آن را هم بابت قسطهای وام بانکیام بدهم، باز هم حدود ۵۰۰ هزار تومان کم میآورم! بنابراین مجبورم از مدرسه که آمدم، باقی روز را تا هر وقت که مسافر هست، مسافرکشی کنم. میگفت، حالا باز من وضعم از اکثر همکارانم بهتر است. وگرنه معلمی که خودش مشکل اقتصادی شدید دارد، چطور میتواند به بچههای مردم علم و ادب بیاموزد؟ اصلاً اینجور وقتها آدم هر چه کمتر بفهمد، کمتر رنج میکشد... اگر با مضمون این جملات اخیر و حرفهای آن راننده معلم موافق هستید، ورودتان را به دنیای روشنفکری و اومانیسم تبریک میگویم! ورودتان را به دنیای مزخرف و بی نمک واقع بینی خوش آمد میگویم! ورودتان را به جهنم واقعیت این دنیای مادی و انکار جهان غیب تبریک میگویم! بله، واقعیت این است که فقر اقتصادی سبب تضعیف فرهنگ و هنجارهای اخلاقی فرد و جامعه میشود. واقعیت این است که افراد پولدار بیشتر میتوانند به بیماران سرطانی کمک کنند. واقعیت این است که خانوادههای فقیر، آن قدر گرفتاری و مصیبت دارند که فرصت نمیکنند کتاب بخوانند. واقعیت این است که کشور ما، از نظر منابع طبیعی و نفت و گاز، یکی از ثروتمندترین کشورهای دنیا به شمار میآید. بنابراین ما باید دولتی داشته باشیم که نفت و گاز بفروشد، دلار بی حساب وارد کند، کارمند استخدام کند، حقوق و مزایای توپ به همه آحاد ملت بدهد... تا وضعیت معرفتی و فرهنگی جامعه ما هم خود به خود درست شود! پول بده و فرهنگ تحویل بگیر! اما هفت کشور و غول سرمایهداری جهان با هم، به اندازه ما نفت و گاز ندارند! نمیدانم دولتهایشان چطور به مردم رفاه و اشتغال میدهند و فرهنگ و هنجارهای مثبت اخلاقی تحویل میگیرند؟!
الغرض، فکر میکنید بنده به این آقای معلم چه گفتم که کم مانده بود ماشین را کنار خیابان پارک کنیم و با هم دست به یقه بشویم! هیچی. فقط معتقد بودم اصل مشکل و گرفتاریهای ما، بلکه هر ملتی از جنس اقتصاد نیست، فرهنگ است! یعنی این فقر فرهنگی و عدم رشد معرفتی یک ملت است که موجب ایجاد فقر معیشتی میشود. اما درد اینجاست که فهمیدن همین مطلب هم نیاز به معرفت و فرهنگ دارد! گاهی وقتها بسیار دشوار است برای کسی توضیح بدهید که، این مشکل فرهنگی است که موجب ایجاد مشکلات اقتصادی و معیشتی میشود؛ نه برعکس؟ ملتی که فرهنگ دارد، دیر یا زود اقتصادش نیز درست میشود. اما یک جامعه بی فرهنگ، حتی اگر ثروتمند باشد، همین بی فرهنگی دیر یا زود، به خاک سیاهش مینشاند! متأسفانه بسیاری از مردم تصور میکنند که آدمهای پولدار آدمهای با فرهنگی هستند. تصور میکنند که هرکس ماشین شاسی بلند دارد، سطح فکرش هم بالا و بلند است! تصور میکنند در یک شهر، از نظر جغرافیایی،هرچه از پایین به سمت بالا برویم، سطح فکر و فرهنگ مردم نیز بالا میرود! اصلاً وقتی صحبت از فرهنگ و معرفت است، همه ما آدمها ممکن است احساس مسئولیت داشته باشیم. اما وقتی صحبت از اشتغال و رفاه است، تمام مسئولیتها و مشکلات به حکومت باز میگردد. این کیف میدهد! چون اینجاست که ثابت میشود ما خوبیم و دیگران بد هستند! ما بی گناهیم و دیگران مقصر هستند!
فرصت نشد با آن راننده معلم در خانه یک چایی بخوریم؛ اما ایشان نهایتاً قبول کرد که اصلاً ۹۰ درصد از ماهیت اقتصاد از جنس فرهنگ و ذهنیت فرهنگی است. وگرنه آن بخش از اقتصاد که مربوط به نیازهای اولیه ما انسانها میشود، با یک نان بربری و صد گرم پنیر قابل حل است. مگر آدمیزاد چقدر غذا میخورد؟ ۹۰ درصد از نیازهای اقتصادی ما برای آبروداری و یا سرگرمی است. و یا به تعبیر قرآن کریم، برای احساس برتری جویی نسبت به دیگران (تفاخر) و یا لهو و لعب است. تلویزیون ۵۰ اینچ یک گرم پروتئین ندارد! چرا باید یک معلم میوه نخرد، اما ۵ میلیون تومان تلویزیون قسطی بردارد؟ چرا باید یک میهمانی ساده ۲۰۰ هزار تومان هزینه روی دست یک خانواده بگذارد؟ چرا باید... ۸۰۰ کلمه یادداشت، این قدر زود تمام شود؟! مردمی که معاش ندارند، معاد ندارند. این یعنی اینکه، باید به فکر معاش مردم بود. اما خود «به فکر بودن» یا نبودن، از جنس تفکر و فرهنگ است. این فرهنگ مردم ژاپن بود که آنها را ابر قدرت اقتصادی کرد...
۴ تیر ۱۳۹۷ - ۱۴:۴۰
کد خبر: 607074
اصلاً وقتی صحبت از فرهنگ و معرفت است، همه ما آدمها ممکن است احساس مسئولیت داشته باشیم. اما وقتی صحبت از اشتغال و رفاه است، تمام مسئولیتها و مشکلات به حکومت باز میگردد. این کیف میدهد!
منبع: روزنامه قدس
نظر شما